یلدا جووونیلدا جووون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

وقتی تو آمدی

بدون عنوان

سلااااام به دخمل نازمممممممممممم عسل منننننن شیطون من بعضی وقتا واقعن انقد شیطونی میکنی که من قیافم اینطوری میشه کمکم داره 6 ماهت تموم میشه و تا دوهفته دیگه باید بری دوتا واکسن جانانه بخوری الهی من فدا بشم همچینی جیغ میزنی بابایی هم میاد پاهاتو نگه میداره اون خانوم بداخلاقه هم فشنگی سوزنارو فرو میکنه داخل وووویییییی تازشم تا دوهفته دیگه میتونی غذا بخولی آخیییشششش چقد زود میگذره روزا شبا هم همیشه شروع میکنی به جیغ کشیدن در حدی که منو بابایی برای اینکه صدای همو بشنویم مجبوریم دادبکشیم آها راستی تازگیام یاد گرفتی پشت سرهم غلت میزنی برا همین میذارمت اون آخرِ اتاق همینجوری غلت میزنی میای جلو خخخخ بعضی وقتا انقد قشن...
15 بهمن 1393

دختر 6 ماهه من

اوخ اوخ اوه چقدر اینجا متروکه شده کمکم داشت یادت میرفت اینجارو همشم تقصیر خودته از بس که منو مشغول میکنی و نمیذاری حتی کلمو بخارونم اووو کلم خیلی خارش میده 6 ماه نخاروندمش تو الان دقیقن 5 ماه و 4 روز سن داری  خیلی دوس دارم زودتر 6 ماهت تموم بشه و بهت پلو بدم و طعم غذاهای لذیذ منو بچشی از شیطونیات من هرچی بگممممم کم گفتممممممممم همین الانم دیدم پشت رو شدی نجاتت دادم تازگیا یادگرفتی غلت میزنی ولی نمیتونی خودتو نجات بدی منم همش نشستم کنارت شدم غلتک نجات بعضی وقتا هم یهو میگی بــــَــــ ... هوووو هم میگی کلن خارجی صحبت میکنی دستاتم همیشه توی دهنته و همه جاتو تفی میکنی شبا هم میشینی کنار منو بابایی و سریالار...
3 بهمن 1393

بدون عنوان

من چرا واقعن نمیتونم واسه تو اسم انتخاب کنم  عههه عههه عههه من آخه چه مامانی هستم میخام موهامو بکشممممم چرا این اسما اینجورین  تو چندروز دیگه دنیا میای ولی اسم ..... نمیدونم ریحانه بذارم یا نه  بابایی این اسمو دوس داره ولی من ثمینا با گلسا دوس دارم آخه چرا ما باهم تفاهم نداریم دیروز مامانی رفتش پیاده روی ولی تو زود خسته میشدی لگد میپروندی بازم میرمممممممممم لگد نزنیا افرین عچقممممممممممممم بخورمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت اوووفففففف خیلی دوستت دارم  انشالا سالم دنیا بیای عشق من  گوگولیییی نینی    راستی جیجلی مامانی 25 تیر رفت سونوگرافی که قدو وزن تورو ببینم ایجونم...
2 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام عسل مامان سلام قند نباتم سلام خوشکل مامان  خدایا فقط یه کم دیگه مونده یکم دیگه باید صبرکنم تا توی بغلم بگیرمش خدایا سلامتیش رو فقط و فقط از تو میخام  نینی جونم فدات بشم الهی .. مامانی یه عالمه حرف داره باهات یه عالمه دردو دل که نمیدونه به کی باید بگه ...قبلنا که تو نبودی میشستمو با خودم حرف میزدم ولی الان که تورو دارم دوس دارم همه چیو فقط به تو بگم... ترسم از اینه که تورو ناراحت کنم ..نمیخام نمیخام حتی یک کلمه از حرفای من باعث ناراحتی تو بشه همه چیو توی دلم نگه میدارم و با حرفای بیخود خودم وبلاگ قشنگتو سیاه نمیکنم این صفحه هایی که توش شادی و امید من موج میزنه رو خراب نمیکنم این روزاییی که آخرین روزای...
4 تير 1393

مامان سحرخیز

سلام گل خانومم سلام عسل خانومم  فدات بشم الهی  انقد ذوق داشتم بیامو زودی برات بنویسم ...میدونی آخه دیگه این روزا داره تموم میشن بهترین روزای من دارن تموم میشن و انشا...عالیترین و قشنگترین روزام میخان شروع بشن یه تقویم از همون روزای اول درست کرده بودم همون روزایی که فهمیدم اومدی توی دلم هر هفته اش رو یه رنگی میکنم وااای یادش که میفتم تقویمم سه صفحه بودش ولی الان فقط دوماه ازش باقی مونده باورم نمیشه انقد زود گذشت خداروشکر همه چی خوب میگذره حال مامانی هم خوبه  کلن حالت تهوع های بارداریمم خیلی دیرتر از بقیه مادرا شروع شد و خیلی هم زودتر تموم شد تا حالاش هم که هشت ماهمه خداروشکر خداروشکر خودم همه ...
30 خرداد 1393